زیبا ترین .....
پائیز را دوست دارم چون فصل عم است........... غم را دوست دارم چون حرف دل است.............. دل را دوست دارم چون عشق را به من آموخت............. و عشق را دوست دارم چون تو را با من آشنا کرد.....................
بیایید قفل ها را بشکنیم!!! و به وسعت قلبمان برای عشقمان جای خالی بگذاریم به این نیندیشیم که کوچک است بلکه به این بیاندیشیم که چگونه او را نگه داریم.....
به وسعت قلب کوچکم دوستت دارم...... اگر چه کوچک است.......... ولی برای دوست داشتن تو همان قلب کوچکم هم کافیست...... چون آن را با عشق ساختم.............
مثل کبریت کشیدن در باد........ دیدنت دشوار است......... من که به معجزه ی عشق ایمان دارم......... می کشم آخرین دانه ی کبریتم را در باد....... . . . . . . . . . . . هر چه باداباد!!!!!!!
ای کاش می توانستم مانند قطرات باران چک چک کنم تا چک چک من بتواند قلبی زخم دیده را تسکین دهد ای کاش می توانستم مانند غنچه ای کوچک بر لبان تو که ماه هاست لبخندی رویش دیده نشده ، لبخندی بنشانم ای کاش عاشق بودم تا درد لحظات زندگی خود را با یه نفر-فقط یک نفر شریک شوم......... با او بخندم با او گریه کنم ای کاش اوهم همینطور بود.... با من می خندید با من گریه می کرد ای کاش می توانستیم با هم بخندیم به همه چیز>> . . . . . . . . . . . . . . . ولی چه کنیم که زندگی به ما آموخته که فقط به هم بخندیم
دانی و دانی که جان عاشق از ان توست پس بزن آتش به جانم که جانم جان توست گر زنی آتش به جانم من بسوزم در رهت پس از آن ، هر ذره از خاکسترم خواهان توست
دل گمراه من چه خواهد کرد دل گمراه من چه خواهد کرد؟ لب من از ترانه می سوزد هر زمان موج می زنم در خویش من ز شرم شکوفه لبریزم دشت بی تاب شبنم آلوده آسمان می دود ز خویش برون در بهار او ز یاد خواهد برد ای بهار، ای بهار افسونگر می خزم همچو مار تبداری
امشب از آسمان دیده ی تو شعر دیوانه ی تب آلودم آری آغاز دوست داشتن است از سیاهی چرا هراسیدن آه بگذار گم شوم در تو آه بگذار زین دریچه باز دانی از زندگی چه می خواهم آنچه در من نهفته دریایی است بس که لبریزم از تو می خواهم آری آغاز دوست داشتن است
تو سکوت میکنی ........ فریاد من را نمیشنوی ......... یک روز من سکوت خواهم کرد ........ تو آن روز،برای اولین بار ........ مفهوم " دیر شدن " را خواهی فهمید .......
توی این دنیای پرغم........ فقط دنیای تو و من قشنگه مثل بارون........ قشنگه مثل آفتاب........... وقتی من تو با هم باشیم دنیا برامون زیباترین می شه........ اگه به هم اعتماد کنیم و دنیا رو خراب نکنیم........ همیشه زیباترین می مونیم...... البته با هم
با دیدگانی تار... می نویسم... برای تو و برای دل!
چرا همیشه عشق ها کوره؟ یکی می میره یکی می بره یکی می خوره یکی پژمرده می شه یکی می خنده!!! آخه اینا قشنگه؟؟؟؟؟؟ چرا همدیگرو دور می زنین؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا برای اینکه پیش هم کم نیاریم به همدیگه دروع می گیم؟؟؟؟؟ چرا تا خرمون از پل رد شد همدیگرو یادمون میره؟؟؟؟ چرا باید بازیچه باشیم؟؟؟؟؟؟؟ چه دختر چه پسر آخه این بچه بازیا درسته؟؟؟؟؟؟؟/ چرا همدیگرو رنج می دید؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چچچچچچچچچچچچچرررررررررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ . . . . . . ....................................... چرا نمیتونیم به همدیگه اعتماد کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بیایید برای یه روز هم که شده نه دروغ بگیم،نه عشوه خرکی بیایم،نه عوضی بازی در بیاریم!!!!!!!!!!!! بیایید برای یک روز هم که شده مهربون باشیم!!!!!!!!!!!!!!!! اونوقته که می تونیم معنی واقعی زیباترین رو بفهمیمً!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آنجا که درخت بيد به آب مي رسد، يک بچه قورباغه و يک کرم همديگر را دیدند. آن ها توي چشم هاي ريز هم نگاه کردند ...و عاشق هم شدند کرم، رنگين کمان زيباي بچه قورباغه شد، و بچه قورباغه، مرواريد سياه و درخشان کرم بچه قورباغه گفت: من عاشق سرتا پاي تو هستم کرم گفت: من هم عاشق سرتا پاي تو هستم.قول بده که هيچ وقت تغيير نمي کنی بچه قورباغه گفت : قول مي دهم ولي بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغيير کرد درست مثل هوا که تغيير مي کند دفعه ي بعد که آنها همديگر را ديدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود. کرم گفت: تو زير قولت زدي بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش دست خودم نبود...من اين پا ها را نمي خواهم ...من فقط رنگين کمان زيباي خودم را مي خواهم کرم گفت: من هم مرواريد سياه و درخشان خودم را مي خواهم قول بده که ديگر تغيير نميکني بچه قورباغه گفت قول مي دهم ولي مثل عوض شدن فصل ها، دفعه ي بعد که آن ها همديگر را ديدند، بچه قورباغه هم تغيير کرده بود. دو تا دست درآورده بود کرم گريه کرد : اين دفعه ي دوم است که زير قولت زدي بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش. دست خودم نبود. من اين دست ها را نمي خواهم من فقط رنگين کمان زيباي خودم را مي خواهم کرم گفت: و من هم مرواريد سياه و درخشان خودم را اين دفعه ي آخر است که مي بخشمت ولي بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغيير کرد درست مثل دنيا که تغيير مي کند دفعه ي بعد که آن ها همديگر را ديدند، او دم نداشت کرم گفت: تو سه بار زير قولت زدي و حالا هم دل من را شکستي بچه قورباغه گفت: ولي تو رنگين کمان زيباي من هستي کرم جواب دا :آره، ولي تو ديگر مرواريد سياه ودرخشان من نيستي. خداحافظ کرم از شاخه ي بيد بالا رفت و آنقدر به حال خودش گريه کرد تا خوابش برد يک شب گرم و مهتابي، کرم از خواب بيدار شد آسمان عوض شده بود، درخت ها عوض شده بودند همه چيز عوض شده بود اما علاقه ي او به بچه قورباغه تغيير نکرده بود.با اين که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصميم گرفت ببخشدش بال هايش را خشک کرد بال بال زد و پايين رفت تا بچه قورباغه را پيدا کند آنجا که درخت بيد به آب مي رسد، يک قورباغه روي يک برگ گل سوسن نشسته بود پروانه گفت: بخشيد شما مرواريدٍ ولي قبل ازينکه بتواند بگويد :...سياه و درخشانم را نديديد؟ قورباغه جهيد بالا و او را بلعيد ، و درسته قورتش داد و حالا قورباغه آنجا منتظر است ...با شيفتگي به رنگين کمان زيبايش فکر مي کند ...نمي داند که کجا رفته
خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم
طلای ناب؟؟؟؟؟ گلی خوشبو؟؟؟؟؟؟؟ جواهرات؟؟؟؟؟؟؟؟ طبیعت؟؟؟؟؟؟؟؟ یا _&&&&&&___ یه عشق پاک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شعر سهراب یا فروغ؟؟؟؟ دوستی یا دشمنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سفید یا سیاه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آبی یا قرمز؟؟؟؟؟؟؟ زن یا مرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مغز یا قلب؟؟؟؟؟؟؟؟ چشم یا گوش؟؟؟؟؟؟؟ روشنایی یا تاریکی؟؟؟؟؟؟ ماه یا خورشید؟؟؟؟؟؟؟ باران یا رنگین کمان؟؟؟؟؟؟؟؟ نظر شما چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesاسفند 1391بهمن 1391 AuthorssimaLinks
سایه های خیالی
LinkDump
حواله یوان به چین |